بلاخره روزی همه چیز درست میشود"
بزرگترین دروغیست که تا به حال شنیده ام!
بلاخره روزی همه چیز درست میشود"
بزرگترین دروغیست که تا به حال شنیده ام!
بعضی وقتهــآ...
از شدت دلتنگیــــ ،
گریهــ کهــــ هیچ...!!!
دلــ♥ــَت می خــوآهــَد ؛
هــآی هــــآی بمیــــری...!
زمـآن هیـج دردی را دوآ نکــرد.. این مَن بودَم که به مــرور زمـآن و بـآ این هـَمه، چهـ اجبـآر سخـتی اســت، و بـآور می کنیــد که مـَن خوشحـالــَم!؟؟ عـآدت کردم..خــَنده...
دیواره ها برای کوبیدن سر ناز کند
گریزی نیست
اندوه به دل ما گیر سه پیچ داده است
باید سر به بیابانها گذاشت!
نمیدانم چرا تمام دنیا بهانه دستم میدهد برای قطع زندگیم........
سالها سکوتـــــــــ لازم استـــــــ ؛
تا زخم دلم کمــــــی التیامـ یابد . . .
سالها سکوتـــــــــ لازم استــــــــ ؛
تا کمیـــــــ باور کنم تمـــــام ناباورهای دیروزم را . . .
. سالها سکوتـــــــــ لازم استـــــــ ؛
تا ذره ای فراموشــــ کنم با من چه کـــردند فاصله ها. . .
تیــــغ زندگیــــ آنچـــنان شاهرگــــ حرفــــــ هایــــم
را بـــــریــــده کـــه سکـــــوتـــــم دیگـــر بنـــــد نــمیـــ آیـــد..
سکوتـــــــ من هیچ گاه نشانه یـــــ رضایتم نبود !
من اگر راضیـــــ باشم ، با شادیــــ می خندم ...
ﻧﻪ ﺣﻮﺻﻠـــﻪ ﯼ ﺩﻭﺳـــﺖ ﺩﺍﺷﺘــﻦ ﺩﺍﺭﻡ
ﻧﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫـــــــﻢ ﮐﺴـﯽ ﺩﻭﺳﺘـــــــــﻢ ﺩﺍﺷﺘـﻪ ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫــﺎ ﺳـــــَــــﺮﺩﻡ
ﻣﺜـﻞ ﺩﯼ , ﻣﺜـﻞ ﺑﻬﻤـــﻦ, ﻣﺜـﻞ ﺍﺳﻔﻨــــــﺪ
ﻣﺜـﻞ ﺯﻣﺴﺘــــ ـــــﺎﻥﺍﺣﺴــــــﺎﺳـﻢ ﯾـﺦ ﺯﺩﻩ
ﺁﺭﺯﻭﻫـــــــــﺎﯾـﻢ ﻗﻨﺪﯾــــﻞ ﺑﺴﺘــﻪﺍﻣﯿــــــﺪﻡ ﺯﯾــﺮ ﺑﻬﻤــﻦ ِ ﺳــﺮﺩ ِ ﺍﺣﺴــﺎﺳﺎﺗﻢ ﺩﻓــــــــﻦ
... ﺷـﺪﻩﻧﻪ ﺑﻪ ﺁﻣـــــﺪنی ﺩﻝ ﺧﻮﺷــﻢ ﻭ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺭﻓﺘـــــنی
ﻏﻤﮕﯿــﻦ
قشنگ ترين ديالوگ دنيا اونجاست كه پدر ژپتو به پينوكيو ميگه :
پينوكيو ...چوبي بمان !!!
آدم ها سنگي اند ، دنيايشان قشنگ نيست ...!!
يك دقيقه سكوت :
به خاطر تمام آرزوهايي كه در حد يك فكر كودكانه باقي ماندند!
به خاطر اميد هايي كه به نا اميدي مبدل شدند !
به خاطر شب هايي كه با اندوه سپري شدند !
به خاطر قلبي كه زير پاي كساني كه دوستشان داشتيم له شد !
به خاطر چشماني كه هميشه باراني ماندند !
يك دقيقه سكوت !
به احترام كساني كه شادي خود را با ناراحت كردنمان به دست آوردند !
به خاطر صداقت كه اين روزها وجودي فراموش شده است !
به خاطر محبت كه بيش از همه مورد خيانت واقع گرديد !
يك دقيقه سكوت !
به خاطر حرف هاي نگفته
براي احساسي كه همواره ناديده گرفته ميشد ...
روي هم كه تلنبار شد
ديــگه نمي فهمي كدام درد از كجاســـت
كم كم خودش
بـــــــي حس ميــــــــشود !!!
« دیشب که نمی دانستم برای کدام یک از دردهایم گریه کنم ، کلی خندیدم! »
به باران رحمتت خدایـــا
سهراب گفتی:" زيرباران بايد رفت... چشمها را بايد شست... جور ديگر بايد ديد "
چشمها راشستم باز همان را ديدم
جز دو رنگی و دروغ
جز غم و غصه و تلخی هيچ به چشمم نرسيد.
پس چه شد آن همه توصيف قشنگت سهراب.
دوره ی رنگ سياهی ايست سهراب.
دوره ی اين همه نامردی هاست.
تو اگرميدانستی دل آسمان هم از دست بشر می گريد
باز سر می دادی زير باران بايد رفت...!؟